شب نوشته

متن مرتبط با «273 5 pc» در سایت شب نوشته نوشته شده است

2335

  • 2325

  • وضعیت بیوگرافی ها عجیب شدهکمی نقاشاندکی شاعربازیگر به مقدار لازمیک قاشق مربا خوری خواننده, ...ادامه مطلب

  • 2285

  • خوبِ من باور کن این دنیا تمامش درد نیستچرخ گردون،روز و شب ،گردونه ی نامرد نیستنازنینم صبر کن ، دنیا به کامت می شودشب نمی مانَد که این تقدیرِما شبگردنیست ! #نرگس_صرافیان_طوفان |  |, ...ادامه مطلب

  • 2245

  • یک زمان هایی را فقط برای عزیزانت باش ، فقط برای آنها بخند ، با آنها حرف بزن ، درد دل هایشان را بشنو و تسکینِ بی قراری و دردهایشان باش .توجهت را از جهانی دریغ کن و به کسانی بده که شایسته ی نگاهِ تو اند, ...ادامه مطلب

  • 2250

  • چنان رسم زمان از یادها برده است نامم راکه دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم رابه خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یارانوصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم راقنوتم را کف دست شراب انگاشتند امامن آن رندم که , ...ادامه مطلب

  • 2251

  • 2252

  • آدم یک نفر را می خواهد که بلد باشد زشتی هایش را دوست داشته باشد وگرنه زیبایی را که همه دوست دارند. آدم کسی را می خواهد که صورت آرایش نکرده ی تازه از خواب بیدار شده اش را دوست داشته باشد. زیر چشم های گ, ...ادامه مطلب

  • 2253

  • زمان کش می آمد و من به یاد گذشته هام، تمام تاریخ را مرور می کردم، تشنه ام می شد، یاد پدرم می افتادم و باز به آن جا بر می گشتم که جلو در اتاقش سیخ وصاف بایستم و به حرف هاش گوش کنم. حتی فرصت داشتم به سا, ...ادامه مطلب

  • 2254

  • 2225

  • 2185

  • ایستاده امایستاده ایایستاده ایمجنگلیمتن به صندلی شدن نداده ایم.غلام رضا بکتاش, ...ادامه مطلب

  • 2145

  • پرتقال ها رااز هر طرف که می برمخونی اندچرا خدای بزرگکاری برای قلب کوچکمنمی کند؟برای قلبمکه از یک نیلوفر آبی کوچکتر استاز یک ساقه ی بابونه ترد تراز یک انار ترک خورده خونین ترتو دوستم داریاماکاری از دست, ...ادامه مطلب

  • 2150

  • ظرف عسلروزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت : از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی که تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت ..سپس , ...ادامه مطلب

  • 1275

  • 1250

  • در آستانه ی کدام در گم شده ای هر چه دست دراز می کنم دستم به گیسوانت نمی رسد ما که نسیم را با هم آواز خوانده و سحر را با هم  گریسته بودیم تا صبحِ متبرُکِ باران و عاطفه های های ها..... ی کجاست بندِ عاطفه کجاست آن صبح خجسته!؟ ... "مظفر امینی"برچسب‌ها: مظفرامینی + نوشته شده در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶ساعت 19:0 توسط محمد | , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها