2253

ساخت وبلاگ
زمان کش می آمد و من به یاد گذشته هام،

تمام تاریخ را مرور می کردم،

تشنه ام می شد، یاد پدرم می افتادم

و باز به آن جا بر می گشتم

که جلو در اتاقش سیخ وصاف بایستم

و به حرف هاش گوش کنم.

حتی فرصت داشتم به سال های بعد فکر کنم،

و او همچنان حرف می زد.

آن قدر که احساس می کردم

یک ماه گذشته است

و من مثل یک خیال در ماه دیگری هستم.


((عباس معروفی))

شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 163 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:22