923

ساخت وبلاگ

تنم

آغشته به برگ هاست

برگشته ام از جنگل

و تازه فهمیده ام

دوستی ام با شاخه ها به هزارسال پیش برمی گردد

ما

همدیگر را نشناخته خواهیم مرد

در سرزمینی

که غم

خیابان ها را جارو می زند..

تنها چهره ی درخت ها برایم آشناست

در خانه ای با اتاق های کوچکِ درهم

که خاطره ها

چراغ آویزان از سقف را خاموش می کند

به انتظار باد می نشینم

که بی تابانه

برای بوسیدنم پرده ها را کنار می زند..

ما همدیگر را

در آغوش نکشیده خواهیم مرد

و بعد در انبوه خاطره هایی که نداشیم

به هم خیره می مانیم...!

"فرناز خان احمدی 


برچسب‌ها: فرنازخان احمدی
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:28 توسط محمد |
شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 158 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:59