شبی در بند ظلمت

ساخت وبلاگ

شبی در بند ظلمت

نگاهت در نگاهم

اگر عشقم تو بینی

چو طفلی سربراهم

چنان درگیر عشقی

که شرمم را نبینی

ز چشمانم تو سرمست

من چنانم تو چنینی

تو ای عشق اهورا

به روح من گلاویز

تنم عریان بوسست

شدم از شرم لبریز

دمی بوسه برآن زخم

که بر قلبم نشسته

کمی تیمار کن آن

غمی که پینه بسته

ز آغوشم چه خواهی

تنم رنجور درد است

در اینجا عشق بازی

تنورش سرد سرد است

مدارا کن کمی مرد

که عشق میخواهد آغوش

به اندوه دل من

کمی بگذار سرپوش

اگر از من بپرسی

ز احوال درونم

من آن برگ بهارم

که در فصل خزانم

مدارا کمی مرد

دلم دریای درد است

تنی که دل ندارد

اجاقش سرد سرد است

مریم حصاری[گل]


برچسب‌ها: مریم حصاری
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۴۰۲ساعت 20:18 توسط محمد |

شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 15:07