1183

ساخت وبلاگ

چشمانم را که باز کردم

دشت یاسمن، بوی آغوش تو بود که

تمامی احساسم را درخود جای داد

حسی غریب در من پرسه می زند

انگار سالهاست

بذر وجودم در این سرزمین مأوا دارد

عطر تنت آشناست

لطافت سبزه زار دلدادگی ات

طراوت دستانت

و زلالی احساست...

 

ریشه های جانمان در هم گره خورده

تا اعماق باوری دور...

بگدار صادقانه بگویم

با نور چشمان توست که گل وجودم بارور می شود

در دستان پینه بسته ی توست که قد علم می کند

تا به رستاخیز...

 

"تو"

باغبان همیشه مهربان بیشه ی عشقی

چشمه ساران محبتت جاری

دل پاکت حاصلخیز

و تلالو دیدگانت، اهورایی...

اعجازت را همیشه بباران.

 

"زهره طغیانی"

شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 175 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 16:51