من از تنگ ترین گورهای جهان به تو رسیدم
از تاریک ترین تقویم اشتباه این قرن خورشیدی
از بی چراغ ترین گوشه دنیا
و در زیر پیراهنم
پرنده ای پنهان بود
که تو را می دید و به گریه می افتاد
تو که نوازش های امروزم را
سیلی محکم فرداهای نیامده می بینی
با من بگو مگر عشق
جز پیشکش این جرم بی طاقت سوزان
چیز دیگری هم هست؟
با من بگو مگر عشق
جز آن صمیمیت برهنه بی تاب
چیز دیگری هم بود؟
"فرنگیس شنتیا"
برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 187