2222

ساخت وبلاگ
دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمی کردم

سرم خورده به دیواری که فکرش را نمی کردم

مدارجبر هستی را فقط بیهوده می گردم

اسیرم کرده تکراری که فکرش را نمی کردم

خرابم می کند با اخم وبا لبخند می سازد

دلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم 

زمین را مثل اسکندربه حکم عشق او گشتم

شدم سرباز بیماری که فکرش را نمی کردم

ولی هرنقطه ای رفتم شعاع درد دورم زد

به دستش داشت پرگاری که فکرش رانمی کردم

 به هر دستی که دور گردنم افتاد دل بستم

مرا زد عاقبت ماری که فکرش را نمی کردم 

 
مرتضی خدمتی
شب نوشته...
ما را در سایت شب نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabzadeh62o بازدید : 172 تاريخ : شنبه 8 دی 1397 ساعت: 6:23